یک فنجان درد و دل

دل نوشته ای یک زن

یک فنجان درد و دل

دل نوشته ای یک زن

دوباره سلام

بعد از نا امید شدن  از بازگشت خاطراتم  از بلاگفا دوباره بر گشتم این جا 

اگه بخواهم شروع کنم باید بگم دیگه اون بانوی متنفر از همه  و مهم تر از همه آشفته سال پیش نیستم. 

خودم را با شرایط این خونه وفق دادم. از همه مهم تر یاد گرفتم چه طور زندگی کنم. دوقلو ها الان کاملا آزادی دارن هر موقع خواستن برند پایین ولی حالا خودشون دوست ندارن  از من جدا بشن 

همسری که به سرعت نور خودش را می رسونه خونه. با اون هم یاد گرفتم چه طور بر خورد کنم انگاری برگشتن به این جهنم لازم بود تا خودم را پیدا کنم. از همه مهم تر توی کلاس های وفور ثبت نام کردم که هزینه ی گزافی داره که فعلا پدرم تقبل کرده تا بعدا در اولین فرصت همسری بهش برگردونه. 

مهم تر از همه رفتن مامانم به دانشگاه هست. حالا اون قدر سرش شلوغ هست که فرصت دعوا کردن با هم دگه را ندارِیم. نمی دونم چه اتفاقی داره برام پیش می آیدولی اطرافیانم را بخشیدم و یا برام بی اهمیت شدن. از همه مهم تر خودم را دوست دارم .دیگه اون بانوی  محتاج عشق همسر نیستم...... 

انشاالله از این به بعد شروع می کنم به خاطره نویسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.