سلام
توی این سکوت شب که همسرم و بچه ها خوابند دوباره دلم هوای نوشتن کرده.
دلم شکسته از دیده نشدن.
از این که شاید اون قدر خوب نیستم که برای بچه ام و همسرم یه موجود خاص باشم منی که دارم این روز ها همه جوره پای همسرم می ایستم فقط سهم من از قلبش یه عشق خاموشه
می دونم دوستم داره. هر شب نرسیده خونه دوقلو ها را نگه می داره تا من سریال مورد علاقه ام را ببینم
توی خونه همه جوره کمک می کنه
اما شاید توی تمام این سال ها نشنیدم یه بار ازم تعریف کنه
من یه زنم با یه کوله بار نیاز برای تحسین شدن ار سوی همسرم و سهم من یه عشق خاموش هست
مادر شوهر چشمش خون ریزی کرده و این روز ها خونه نشین شده. هر روز دختر هاش پیشش هستن و من باید تحمل کنم که دوقلو ها هر ساعت می خواهند برند پایین تا با بچه ها بازی کنند.
دوباره ریتم زندگیم غمگین شده.